جاودانی هست، ممّد! غم مخور!!
(برایِ حضرتِ نوریزاد در ويدئویِ آذرماه 93یِ او)
وه که نوریزاد اگر منبر کند
وعظِ عن، از عن هم عنترتر کند
گاله، از سوزِ «چرا دين شد بهگوز؟»
پارهپوره همچو کونِ خر کند
درد وسوزِ توبره؟! آخور!؟ نگو!!
ممّد از اين کارها کمتر کند
دردِ دين و سوزِ حق دارد دلاش
کاين سخافتعقلی از خود در کند
گوزگوزی میکند؛ ابله نماند-
تا کند باور؟ خودش باور کند!
گو نباشد توبره وْ آخور بهراه
آنقَدَر برده که قرنی سر کند!
جاودان خواهد شد ار مولایِ تو
بايد اعمالی شگفتآور کند
گردد اندر مقعدِ من مستقر
تا درآن مأوا، ز نو، سر بر کند
گهخوریِّ خشکِ پيشين را وداع
گويد و، کام از عنِ تر، تر کند
با بواسيرم درافتد، تنبهتن
يکتنه، صد غزو چون حيدر کند
اسفنکتر، وازلين گر باج خواست
«ياعلی»گو، عبره زآن معبر کند
آسکاريسام، دوسر، گر سر کشد
ذوالفقارش کارِ او يکسر کند
پیبَرَد زی معدنِ عن، فیءِ محض
با سپاهاش، تَجرِ سودآور کند
بر ضريحات، از عنام سازد طِلیٰ
مرقدِ اهلِ هدیٰ انور کند
کوسه از دريایِ رفسنجان بهعنف
برکشد کوناش بهتربت تر کند
جنگِ کوناکون کنند از بهرِ حق
تا خودش زآندو يکی را سر کند
عنْعمامه بر سر، آيد خاتمی
حق پسندد مر ورا داور کند
موسویِّ گوز و کرّوبیِّ چُس
را بهجدّ محروم از اين در کند
ليک نوریزاد را ناگه، زِزِرت
توش، تا دهخايهیِ آخر کند!
نعرهیِ «وامقعدا!» گر برکشم
گوشِ حق، بر چرتِ باطل، کر کند
تا نه حقّام، زين دريغِ کون، بهحشر
همچو کافر، درخورِ کيفر کند
گويم اين مقعد کنون قدسِ هدیٰست
صاحباش کون گر کند، عرعر کند!
زاهدِ مقعدنشين گر غزوِ ناب
درخورِ اخلافِ پيغمبر کند
بنگری چون از ورایِ گردِ گه
نک، زعيمی زبده کرّ و فرّ کند
تا همی بپْراگند حق در جهان
عن زند قالب، وزآن لشکر کند
نصرة بالرّعب اگر کافی نبود
ضرطهام، کاری چُنو اژدر کند
مسلم از کلِّ جهان ريند برون
جاودان گوزی بهخود رهبر کند!
م. سهرابی
4-2 دیماه 1393؛ 25-23 دسامبر 2014
J
پیدیاف:
&
ويدئویِ نوریزاد:
در يوتيوب: